ای ز خطت غالیه پر مشک ناب


آینه دار رخ تو آفتاب

تا رخ تو رونق مه بشکند


برشکن آن طره مشگین ناب

با رخ تو مهر ندارد فروغ


ذره نیارد بر خورشید تاب

دوش مرا خیل خیالت ببرد


صبر و قرار از دل و از دیده خواب

مردمک دیده کند دم به دم


روی من از اشک ملون خضاب

دیده میندیش ز طوفان غم


مردم آبی نشکوهد ز آب

خاک درت مسکن ابن حسام


کوی تواش درگه دولت مآب